با اینکه امروز دو هزار کلمه ام را نوشتم ولی همچنان دوست دارم بنویسم. مثل اینکه هیچ چیزی ننوشته ام و میخواهم تازه شروع کنم. آتش طمع وقتی در وجود کسی زبانه بکشد آنرا میسوزاند، چشمانش را کور میکند و هیچ چیز دیگری را نمیبیند. فقط خودش را میبیند و مقصودش را. انگار طمع به نوشتن داستان دیگری دارد هرچقدر طمع بورزی گشایش بیشتری، ایده بیشتری، لذت بیشتری نصیبت میشود.
امروز در آزاد نویسی ام این جملات را نوشتم:
۱) فونداسیون نوشتن همان ساده نویسی است.
۲) آزاد نویسی موتور محرک نوشتن است.
۳) نوشتن را من به عنوان یک فریضه دنبال میکنم.فریضهای که اگر به خوبی انجام شود میتواند یک جامعه را تکان دهد و نجات دهد. تا این حد به نوشتن اعتقاد دارم ولی اینکه فهم داشته باشیم چی بنویسیم و برای کی بنویسیم این بنظرم اگر از خود نوشتن مهمتر نباشد، کمتر نیست.
۴)امروز هنر روایت از هرچیزی واجبتر است. اگر پنج اولویت کار فرهنگی را به من بگویند لیست کن، هنر روایت را اول مینویسم. ما به شدت در روایت عقب هستیم. اولین روایتها از رسانههای خارجی بیان میشود و ما را در موقعیت انفعال قرار میدهد. روایت در موقعیت انفعال به درد لای جرز دیوار میخورد.
۵) خواستن در نوشتن یعنی بی وقفه نوشتن، برای نوشتن کلاس نگذاشتن، برای نوشتن بازی در نیاوردن.
6) نوشتن برای ما میتواند یک اتمام حجت باشد اتمام حجت برای اینکه میتونستی ولی نکردی، میخواستی ولی نخواستی باید میآمدی ولی نیامدی. توانستن در نوشتن یعنی ارتقا شخصیت، خواستن یعنی امید در دل همیشه روشن باشد و آمدن یعنی اینکه بتوانی موثر باشی.
7) من معتقدم به نوشتن نباید نگاه مُسکن داشت. بسیاری معتقدند که بنویسیم تا ارام بشویم بنویسیم تا از افکار منفی رهایی یابیم. این نگاه مسکنی است به نوشتن. ولی میتوان نگاه ما به نوشتن یک نگاه پیش برنده باشد، یک نگاه تهاجمیباشد، یک نگاه محرک باشد اصلا مینویسیم تا همیشه ذهنی فعال و پویا داشته باشیم تا حتی برای یکبار هم افسردگی و افکار منفی به سراغمان نیاید، این یک نگاه مترقی به عرصه نوشتن است.